۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه

مگس را از آشپزخانه بیرون راندم



مگس را از آشپزخانه بیرون راندم

او امشب می میرد

بیرون سرمای جانسوزی است

و این مگس امشب می میرد

در آشپزخانه را که به حیاط گشوده می شود باز کردم

و بارها با دستمال زردرنگ او را به سوی در راندم

برگشت و به درون آمد

روی گاز در قابلمه ی کوچک لوبیا چشم بلبلی گذاشته ام بپزد

می خواهم برای شام لوبیا پلو بپزم – به سبک خراسانی ها-

مگس به سوی قابلمه و گاز می پرد

بخار لوبیا را هورت می کشد

با دستمال او را می تارانم

- طوری که دستمال به او نخورد-

نمی خواهم مسوولیت قتلش به گردنم بیافتد

بر می گردد و زیر میز پنهان می شود

می توانم به راحتی با دست بگیرمش

اکراه دارم که هم دستم کثیف شود و هم در دستم بمیرد

نمی خواهم مرگش به دست من باشد

با دستمال زرد او را راندم

و به سرعت در را بستم

یادم باشد اگر بخواهم به حیاط بروم و سیگار بکشم

در را زود پشت سرم ببندم

اگر مگس زرنگ باشد می رود روی خروجی سوپاپ دیگ بخار(؟) می نشیند

آنجا همیشه بخار گرمی هست

گمان نکنم آنقدر باهوش باشد

و راهی نمی شناسم به او این را بفهمانم

در هر حال از این زمستان جان سالم به در نمی برد (می برد؟)



23 نوامبر 2010- لندن