۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

دیدار شاعران - کای میلر

امروز 16 فوریه 2010 با یک شاعر و داستان نویس جامائیکایی آشنا شدم. کای میلر (Kei Miller) برای شعرخوانی از گلاسگو به نیوکاسل آمده بود. وی در دانشگاه گلاسگو نویسندگی خلاق تدریس می کند. کای میلر در سال 1978 در جامائیکا به دنیا آمده. در کشور خود ادبیات انگلیسی خوانده و در انگلستان فوق لیسانس نویسندگی خلاق گرفته است و در حال حاضر دارد روی تز دکتری خود با موضوع معرفت شناسی کارائیب کار می کند. اولین مجموعه ی داستان های کوتاهش با عنوان " هراس سنگ ها" (The Fear of Stones)در سال 2007 نامزد یک جایزه ی ادبی معتبر شد. رمان " همان زمین " (The Same Earth) را در سال 2008 انتشار داده و مجموعه شعرهای " قلمرو شکم های خالی" (Kingdom of Empty Bellies ) و " خشمی هست که به حرکت در می آورد "(There Is an Anger that Moves) نیز از وی به چاپ رسیده است. کای میلر شاعر جوانی است که موفقیت های قابل توجهی داشته و در نشریات مختلفی در سراسر دنیای انگلیسی زبان شعر و داستان چاپ کرده است. یک مجموعه شعر و یک رمان هم زیر چاپ دارد.
پس از پایان شعرخوانی پیشش رفتم و چند دقیقه ای صحبت کردیم. او را آدمی یافتم که از رنج به شعر رسیده و شعر برایش بازیچه نیست. از بختیاری شاعران انگلیسی زبان یکی هم این است که قلمرو زبانی شان گسترده است و اگر در سرزمین خود به هر دلیلی موفقیت پیدا نکنند به راحتی می توانند در گوشه ای دیگر ببالند بی آن که ناچار باشند از صفر شروع کنند. این شاعر سی ساله نمونه ای از شاعران انگلیسی زبان است که در همین سن در جهار کشور جامائیکا آمریکا کانادا و انگلستان فرصت های مطالعاتی یک ساله و چند ساله داشته و بورس های متعدد گرفته است.
شعرهایش زبانی شسته رفته دارد و بسیاری از آن ها روایی است.ارجاعات به محیط جغرافیایی و مسائل تاریخی و عقاید مذهبی در شعر او زیاد است. زنان و مسائل زنان در شعر او جایگاه خاصی دارد. محرومیت سرزمین جامائیکا عمیقا در شعر او منعکس است.
یک شعر از کای میلر را برای نمونه ترجمه می کنم:

شمعی که ساختیم

حتی قبل از این که زنگ بزنی
تا بگویی در جامائیکا برق رفته
و شمعی که شب قبل از سفر من درست کردیم را روشن کرده ای/
من بیدار بودم
و داشتم فکر می کردم
که چگونه کنار اجاق کو چک مان ایستادیم
و موم سفید و مداد رنگی آبی را ذوب کردیم
و در لیوان کوتاهی ریختیم تا شکل بگیرد.
در این جا
خورشید دوری در صبحی خیلی زود طلوع کرده است-
پس حتی قبل از این که تلفن زنگ بزند
و من به سمت صدای تو شیرجه بروم
بیدار بودم
و چهره ات در چشم انداز سوسو می زد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر